۱۳۹۰ خرداد ۱۱, چهارشنبه

زنده باد حكومت كارگري (تجربه انقلاب 1848 فرانسه)

مطالعه انقلاب سال 1848 ميلادي فرانسه از آن جهت اهميت دارد كه در اين انقلاب ، كارگران براي اولين بار در جهان با صف مستقل و پرچم مستقل ، منافع طبقاتي خودشان را مطرح كردند و براي اولين بار شعار " نابود باد حكومت سرمايه دارن ، زنده باد حكومت كارگري " را مطرح كردند.
در اول انقلاب اگر چه كارگران خواست مستقل و صف مستقل داشتند اما فكر مي كردند مي توانند بدون كسب قدرت سياسي جامعه را سوسياليستي كنند . آنها هنوز آنقدر تجربه نداشتند كه بدانند برادري كارگران و سرمايه داران رويا است. انقلاب 1848 به آنها ثابت كرد كه حكومت مشترك كارگران و سرمايه داران غير ممكن است. و كارگران فهميدند كه فقط از راه سرنگوني دولت سرمايه داران است كه آنها مي توانند خود شان و تمامي انسان ها را آزاد كنند.كارگران فرانسه پس از 22 سال اين تجربه)حكومت كارگري( را با بر قراري اولين حكومت كارگري " كمون پاريس" بنياد نهادند.
تجربه انقلاب 1848
زنده باد حكومت كارگري
انقلاب بوروازيي فرانسه در سال 1789 اتفاق افتاد بود ، يعني حدود 221سال پیش از این، اما اين انقلاب باعث شد سرمايه دار ها قدرتمند تر شوند وبه ساختن كارخانه هاي بيشتري بپردازند كه در نتيجه ی بيشتر شدن كارخانجات روز به روز بر تعداد كارگران افزوده مي شد. و از همان اول هر چند به صورت پنهان و نا پيدا كارگران و سرمايه داران مثل دو دشمن آشتي نا پذير در برابر هم ايستادند.
كارگر ها روز به روز سياسي تر مي شدند كه اين براي حاكميت سرمايه داران بسيار خطر ناك بوده و هست و امروز براي همين است كه سرمايه داران و دولت هاي سرمايه داري تلاش مي كنند كه كارگران سياسي نشوند و فقط در جهت مسايل اقتصادي حرف بزنند و هر گاه كارگران سياسي مي شوند سرمايه داران به شدت آنها را سركوب مي كنند . یکی از عللی که جمهوری اسلامی اعلام می کند که در ایران زندانی سیاسی وجود ندارد و گروهها و احزاب را به جایی اینکه گروههای سیاسی بگوید نام گروهکی به آنها می گذارد همین است، يعني سرمايه داران مي دانند كارگر سياسي يعني كارگر آگاهي است كه براي آزاد شدن خود و بقيه انسانها در جهت تسخير قدرت و برقراري حكومت كارگري مبارزه مي كند و كارگري كه سياسي نيست يعني كارگري كه نا آگاه بوده و نهايت مبارزه اش در جهت چند تومان حقوق اضافي خلاصه شده و هر گز نمي تواند حتي خودش را از بردگي ، خفت و خواري رها كند به همين دليل سرمايه داران تلاش مي كنند كارگران را فريب داده و در حد مبارزات اقتصادي ، صنفي نگه دارند و در مقابل كمونيست ها تلاش مي كنند كارگران را در حد يك انقلابي سياسي و كمونيست آگاه كنند تا در جهت تسخير قدرت ، بر قراري حكومت كارگري و سوسياليسم براي آزادي خود و تمامي انسانها گام بر دارد.
گفتيم پس از انقلاب 1789 هر روز كارخانجات بيشتري ساخته مي شد و هر روز بر تعداد كارگران افزوده مي شد و همچنان بر مبناي ذات سرمايه ، سرمايه داران تلاش مي كردند سود بيشتري ببرند، يعني دستمزد كمتري به كارگران بپردازند و همچنين تلاش مي كردند تا آنجا كه مي توانند از كارگران بيشتر كار بكشند اما در مقابل كارگران نيز روز به روز بيشتر سياسي مي شدند ، كارگران شروع به ساختن اتحاديه ها و محافل سياسي مخفي كردند. ، در اين محافل در مورد مسايل سياسي روز و زور گويي سرمايه داران بحث مي كردند، كارگران فكر مي كردند كه تنها دشمنشان شاه فرانسه است و حكومت او باعث ظلم و ستم و استثمار كارگران است بنا براين مخالف شاه بودند (آنها نمي دانستند كه شاه و اطرافيان آن و نجبا خود بخشي از دشمنان كارگران هستند). عده اي از كارگران طرفدار استقرار حكومت جمهوري بودند و عده اي نيز طرفدار بر قراري سوسياليسم ( آنها فكر مي كردند هر كسي، حتي سرمايه داران مايل و توان بر قراري سوسياليسم را دارند ولی نمي دانستند كه سوسياليسم را فقط كارگران، آنهم در حكومت كارگري مي توان بر قرار كرد).
سرمايه دار ها دو بخش بودند (دو جناح) ، عده اي از آنها صاحبان كارخانه ها بودند كه به آنها سرمايه داران صنعتي گفته مي شد. و عده اي ديگر از سرمايه داران صاحبان موسسات مالي و بانك ها ، قمارخانه ها و غيره توليدي بودند به اين سرمايه داران سرمايه ربايي مي گفتند اين گروه بيشتر از نجبا و اشراف تشكيل مي شدند (امروز آنها را سرمايه مالي و تجاري ودلالی مي نامند در ایران کنونی نیز تقریبا" چنین است)  شاه فرانسه نيز در اين گروه و از طرفداران اصلي اين نوع سرمايه داران بود. آنها خود را صاحب اختيار كشور و صاحب حق حكومت مي دانستند و بخش سرمايه داران صنعتي را لايق حكومت نمي دانستند و بنابراين اجازه نمي دادند صاحب كارخانه ها در دولت نماينده داشته باشند.  در همين حال بانك داران ، صاحبان موسسات مالي و شاه با گرفتن ماليات هاي هنگفت از كارگران ، دهقانان و حتي از سرمايه داران صنعتي بر ثروتشات اضافه مي كردند و ازطرفی در همين حال به سرمايه داران صنعتي اجازه استفاده از آن ثروت هنگفت را نمي دادند، درست است كه انقلاب سرمايه داري در سال 1789  اتفاق افتاده وپيروز شده بود ولي هنوز پايگاه هاي اصلي فئوداليزم(اشراف و نجبا و شاه) در حاكميت بودند وبه شكل همان سرمايه داري مالي اعمال قدرت مي كردند واجازه ورود به  سرمايه داري صنعتي را در قدرت سياسي نمي دادند (چون سرمايه داري صنعتي هنوز وارد قدرت دولتي نشده بود در ظاهر انقلابي ديده مي شد).
بانكدار ها مرتب به دولت وام با سود هاي زياد مي دادند و چون خود در دولت بودند كارهاي دولتي را با قيمت هاي بالا خودشان به پيمان بر مي داشتند و همان وام داده را دوباره به طروق مختلف از خزانه در مي آوردند. هنوز هم در تمامي دنيا بانك ها و موسسات مالي همين كار را البته با روش ها و سيستم هاي مدرنتر در تمامي دولت ها انجام مي دهند بطوري كه تمامي كشور ها و دولت ها به بانك ها و شركت هاي چند مليتي و موسسات مالي آنقدر مقروض هستند كه هرگز امكان خلاصي ندارند در حالي كه اصل و سود وام ها را چنيدن بار بيشتراز طريق فشار بر كارگران پرداخت كرده اند ولي هنوز بدهكارند در نظام جمهوري فاشيستي اسلامي نيز همين گونه است كه سران نظام و دولت همگي كارخانه ها و موسسات ملي را بين خود تقسيم مي كنند و كارهاي بزرگ و پروژه هاي عظيم را بين خود تقسيم كرده و سود هاي كلاني به جيب مي زنند كه البته هزينه هاي آن را كارگران با كار زياد و پايين بودن دستمزد ها و به تعويق افتادن حقوق و... مجبور به جبران هستند. 
دولت فرانسه در آن سالها براي جبران كمبود پوليش ( امروز ها به اين كمبود كسر بودجه مي گويند يعني هر گاه شما از تلويزيون شنيديد يا در روز نامه ها خوانديد كه دولت كسر بودجه دارد به ياد بياوريد كه پول مردم را در خزانه دولت سرمايه داران كه همان دولت هستندغارت كرده اند وخزانه خالي است) از مردم ماليات بيشتری مي گرفت (حالا نيز همين طور است) اين وضع فقر و خانه خرابي دهقانان وفقيرتر شدن كارگران را بدنبال داشت ، حتي صاحب كارخانه ها و كارگاه هاي كوچك ورشكست مي شدند و در عوض صاحبان بانك ها و قمار خانه ها و موسسات مالي ثروت هاي زيادي را تصاحب مي كردند، ماركس دولت آن زمان فرانسه را به عنوان شركت سهامي اشراف و نجبا نام گذاري كرده بود. مثل دولت ايران كه مانند شركت سهامي جناح هاي مختلف نظام اسلامي بود و اكنون تنها شركت سهامي سپاه پاسداران شده است.
در زمانهاي بعد از انقلاب 1789 فرانسه، فساد سرتاسر فرانسه را گرفته بود ، دزدي ، قتل وجنايت هر روز اتفاق مي افتاد، صاحبان كارخانه ها مي خواستند دولت را از دست رقيب شان(جناح مقابل سر مايه داري) در بياورند (همان گونه كه دو جناح سرمايه داري در ايران عمل مي كنند، 1- اصول گرايان 2 -اصلاح طلبان)
سرمايه داران صنعتي مي خواستند دولت را از چنگ رقيب بيرون بكشند  تا با استفاده از ابزار دولت صنايع را توسعه دهند و از آن طريق بر ثروت خود بيافزايند.  شعار سرمايه داران صنعتي براي مقابله با رقيب اين بود : " دزدي همه جا را گرفته ، بايد دزد ها و قاتل ها نابود شوند" اين سرمايه داران بر عيله جناح ديگر سرمايه داري شعار مي دادند ولي اصلاً خواهان تغييرات اساسي و ريشه اي نبودند (مانند اصلاح طلبان خودمان) فقط مي خواستند با استفاده از نارضايتي و خشم مردم دولت را از چنگ رقيب در بياورند.  در واقع اختلاف آنها با سرمايه داري بانكي و موسسات مالي اختلاف دو جناح از سرمايه داري بود.
اما مردم به جان آمده بودند و روز به روز بيشتر شور انقلابي پيدا مي كردند. در سالهاي 1845 و 1846 محصولات كشاورزي دچار آفت شدند،  گراني و كميابي همه جا را گرفت. دستمزد كارگران 50 تا 60 درصد پايين آمد و بي كاري بي سابقه اي وسعت گرفت ، كارخانه ها تعطيل شدند، گرسنگي و فقر زحمتكشان را به جان آورده بود . مردم گاه گاهي شورش مي كردند و دولت آنها را بشدت سركوب مي كرد. در همين سال دولت فرانسه مشغول اشغال كردن الجزاير بود . دولت توانست بحران را مهار كند. اما در سال 1848 بحران مجدداً شروع شد . اين بحران بهانه اي واقعي براي اعتراضات و يك قيام بود، قيامي كه ريشه اش در طي 60 سال از ظلم و ستم تغذيه نموده بود. همان گونه كه تقلب در انتخابات سال 1388 بهانه اي شد تا مردم نتايج سي سال ستم و سركوب نظام فاشيستي اسلامي را با اعتراضات خياباني فرياد بزنند. به دنبال شروع مجدد بحران در سال 1848 مردم در كارخانه ها ، خيابان ها و كوچه و پس كوچه هاي پاريس، پايتخت فرانسه جمع مي شدند، اعتراض مي كردند و خواهان اصلاحات در زندگيشان بودند. در مقابل شاه ، اشراف و نجبا يا همان بانكدار ها و صاحبان موسسات مالي به هيچ وجه حاضر به اصلاحات نبودند ، مردم در گرد همايي هاي ماه آخر زمستان تصميم گرفتند يك تظاهرات بزرگي به راه بياندازند ولي حكومت تظاهرات را ممنوع كرد.

مردم بر عليه سلطنت قيام مي كنند!
صاحبان كارخانه ها از ترس از خانه هايشان بيرون نيامدند. اما كارگران ، پيشه وران ،محصلان و معلمان در محلات  و مركز شهر تجمع كردند.  گروهها و سازمانهاي انقلابي كه خواهان بر قراري جمهوري ويا سوسياليسم بودند بشدت فعاليت مي كردند و مردم را به انقلاب دعوت مي كردند ، حكومت نير وهاي مسلحش را براي سركوب تظاهرات فرستاد ولي سربازان ارتش با مردم اعلام همبستگي كردند و حاضر نشدند به مردم حمله كنند كه البته اين نتيجه ی 60 سال فعاليت انقلابي بود كه تا حدودي ارتش نيز به آگاهي دست يافته بود در واقع انقلاب نتیجه امری نا گهاني نبوده و براي ممكن شدن آن 60 سال تلاش شده بود.
انقلاب همه گير شد، مردم به كوچه و خيابان ها مي ريختند ، تظاهرات مي كردند و فرياد مي زدند " زنده باد اصلاحات "چون هنوز فكر مي كردند مي توان سرمايه داري را اصلاح كرد و بدین سبب نيازي به تغييرات ريشه اي احساس نمي كردند.
دولت نيرو هاي تازه نفسي از ارتش را براي سركوب انقلابيون فرستاد ، مردم شروع به ساختن سنگر كردند ، در يك شب 2000 سنگر بر پا كردند،  براي ساختن اين سنگر ها حدود 4000  درخت را كه در كنار خيابان بود شكستند و نزديك به يك ميليون سنگ از سنگفرشها را كندند.
كارگران ، زحمتكشان و كاسبكاران به پادگانها و انبارهاي  اسلحه حمله كرده و همه مسلح شدند ، شاه فرانسه از ترس از راه زير زميني كاخ اش فرار كرده وبه اطراف شهر گريخت.
مجلس که قصد داشت سلطنت را حفظ كند قدرت را در دست گرفت(مانند مصدق، آيت الله كاشاني و تمامي سرمايه داران) ، آنهايي كه از انقلاب مي ترسيدند نوه شاه را وليعهد كردند .
كارگران كه مسلح بودند زير بار نرفتند، آنها مسلحانه به تالار مجلس حمله كرده، تخت شاهنشاهی را به خيابان کشیده و آتش زدند. با شجاعت و قاطعيت كارگران و كمونيست ها ، سوسياليست ها ، سلطنت و دولت بانكداران سرنگون شد(مانند سال 57 در ايران) و دولت موقت حكومت را در دست گرفت (باز هم مانند سال 57 در ايران) اين دولت حاصل قيام مردم بود و نمايندگان طبقات مختلف يعني كارخانه داران ، كاسبكاران و صاحبان صنايع كوچك و كارگران در آن شركت داشتند ولي اكثريت نمايندگان طرفداران كارخانه داران بودند. رهبري كارگران را يك كارگر كمد ساز بنام "آلبرت" و فرد ديگري به اسم "لويي بلان" بعهده داشتند.
كارگران پيروزي را به قيمت خون خود بدست آورده بودند و مطالبات مستقلي داشتند ( درست مانند كارگران ايران در سال 57) آنها كه بر اثر ظلم و ستمگري صاحبان بانك ها و سلطنت حتي از حقوق كاركردن و تامين حداقل معيشت خود محروم شده بودند ، از لحاظ سياسي خواهان سرنگوني سلطنت و اعلام جمهوري بودند و از لحاظ اجتماعي كار مي خواستند و مي گفتند : " براي كارگران بايد كار ايجاد شود" كارگران هنوز به اينكه خود بايد حكومت را بدست بگيرند نرسيده بودند(مانند سال 57 در ایران). آنها انتظارداشتند با سرنگوني سلطنت مشكلات زندگي اجتماعي شان نیز حل شود.
آنها در صف مستقل با خواست هاي مستقل و نيروي مسلح خودشان وارد مبارزه شده بودند ولي به دليل كم تجربگي و كمي آگاهي طبقاتي و همچنين كمي آگاهي سياسي در همين حال مطالبات نازلي داشتند ، در حالي كه عمل انقلابي داشتند تئوري انقلابي نداشتند(مانند سال 57 در ایران)  بنابراين شكست خوردند.  كارگران به جاي نابودي حكومت سرمايه داران و بر قراري حكومت كارگري تنها نابودي سلطنت را مي خواستند و به جاي لغو مالكيت خصوصي كه تنها راه نجات كارگران و تمامي انسان ها است آنها فقط خواهان كار بودند. اما مساله اي كه سرمايه داران را نگران مي كرد ، صف مستقل و مسلح بودن كارگران بود كه هميشه دولت سرمايه داري را تهديد مي كرد. (همان گونه که در سال 57 سرمایه د اران و نماینده پنهان آنها یعنی خمینی از مسلح بودن کارگران و مردم به وحشت افتاده بودند. خمینی جنایتکار که باحمایت سرمایه داری جهانی و بازاریان توانسته بود مردم و بخصوص کارگران را فریب داده و به صورت کاریزما رهبری را بدست بگیرد 3 روز پس از 22 بهمن 57 اعلام کرد که مردم را هدایت کنید تا اسلحه های خود را تحویل بدهند و چون رهبران کارگران نا آگاه و برخی خائین بودند به جایی اینکه به کارگران بگویند مسلح بودن مردم ادامه انقلاب است و خلع  سلاح شدن مردم شکست انقلاب خواهد بود جلو افتاده در خلع سلاح کردن کارگران و مردم به خمینی ضد انقلاب کمک کردند).

كارگران خواستهايشان را به سرمايه داران تحميل مي كنند
دولت موقت از ترس انقلاب كارگري هنوز رسماً حكومت فرانسه را جمهوري اعلام نكرده بود و كارگران همچنان خواهان جمهوري بودند، طفره رفتن دولت باعث شد كه يك روز نمايندگان كارگران مسلح با اين پيام به مقر دولت موقت بروند: "بنام كارگران پاريس به حكومت موقت فرمان مي دهيم تا اعلام جمهوري كند واگر اين فرمان را تا 48 ساعت اجرا نشود ، در پيشاپيش 200000نفر كارگر مسلح باز خواهيم گشت" . دولت قادر به مقابله با كارگران نبود چرا كه هنوز ارتش مسلح اش را سازمان نداده بود ، ارتش قديم در نتيجه انقلاب از شهر خارج شده بود وسرمايه داران مجبور بودند كه نيروي مسلح جديدي را سازماندهي كنند . آنها نام اين ارتش را گارد ملي گذاشته بودند. هنوز مهلت دو روزه تمام نشده بود كه در و ديوار شهر با اين شعار پوشيده شد : "جمهوري فرانسه ، آزادي ، برابري ، برادري".
دولت تحت فشار كارگران جمهوري را اعلام كرد، كارگران پاريس با تحميل جمهوري مستقل بودن خودشان رانشان دادند. اما آنها هنوز نمي دانستند كه بايد حكومت را خودشان در دست بگيرند، آنها فكر مي كردند با سر دادن شعار "برادري ، برابري" قادر هستند همراه با سرمايه داران مثل برادر در برابری زندگي كنند و از اين راه تضاد طبقاتي را از بين ببرند . آنها اسم جمهوري جديد را " جمهوري اجتماعي " گذاشتند و قصد داشتند بدون كسب قدرت جامعه را سوسياليستي كنند ، كارگران هنوز در آغاز رشد مبارزات خود بودند و تصور مي كردند در كنار بورژوازي مي توانند خود را آزاد كنند.
همانطور كه ديديم دولت موقت ، دولت كارخانه داران ، كاسبكاران و كارگران بود. نمايندگان كارگران از دولت مي خواستند كه كار براي كارگران را تضمين كند اما دولت طفره مي رفت و كارگران خشمگين به رهبری لویی بلان دست به اعتراض زدند، 20 هزار كارگر با شعار " كار را سازمان دهيد" ، " بايد وزارت كار تشكيل شود" به طرف مقر دولت موقت به راه افتادند، دولت با بي ميلي و بعد از گفتگویي طولاني كميسيونی را براي بهبود وضع كارگران تعيين كرد . سرپرستي كميسيون با رهبر كارگران بود،  آنها را در يكي از كاخ هاي شاه مستقر ساختند، اين كاخ به ستاد كارگران تبديل و به اين ترتيب اين خواست كارگران هم عملي شد ولي بدون تسخير قدرت و تشكيل دولت كارگري اين خواست ها هيچ بوده و دردی را از کارگران دوا نمی کرد.

كارگران فريب مي خورند
كارگران از سرمايه داران مي خواستند كه وزارت كار درست كنند ، كاري كه بورژوازي بدون در خواست و بدون دخالت كارگران هم خودش انجام مي داد، چون براي پيش برد ديكتاتوري سرمايه داري به وزارت كار هم احتياج داشت ( امروزه وزارت کار تمامی دولت ها و بخصوص وزارت کار ایران را نگاه کنید که چگونه بر ضد کارگران و هموارکردن راه استثمار بر علیه کارگران و به سود سرمایه داران عملی می کند)  بنابراين سرمايه داران از اين خواست هاي كارگران ترس و وحشتي نداشتند ، ترس و وحشت سرمايه داران از كارگران مسلح و اتحاد و همبستگي كارگران و حضور فعالشان در ميدان نبرد و عرصه سياست بود.  سرمايه داران در ساختن "كميسيون كار " كارگران را فريب دادند ، آنها نقشه كشيده بودند كه نمايندگان كارگران را از دولت بيرون كنند، به همين منظور آنها را اول منشي دولت كردند و بعد با ساختن "كميسيون كار" نمايندگان كارگران را سر پرست كميسيون كردند و از دولت كنار گذاشتند. (در اين رابطه ماركس مي گويد:  لويي بلان در كاخي به رياست كميسيون كار با خواست هاي جزيي كارگران ، سخنراني ها و رويا ها مشغول شده بود و دولت براي تصرف كل قدرت ، ساختن ارتش و سركوبي كارگران نقشه مي كشيد).
كارگران در مقرشان در باره جامعه كمونيستي سخنراني مي كردند و از اينكه توانسته بودند خواستهايشان را به سرمايه داران تحميل كنند راضي بودند. آنها با شور وشوق و شادي كلمه "اجتماعي " را به دنبال جمهوري اضافه كردند و دولت را " جمهوري اجتماعي " اعلام كردند. آنها به اين ترتيب مي خواستند كه دولت در خدمت آنها باشد اما دولت، دولت سرمايه داران و در خدمت صاحبان كارخانه ها ، زمين داران یا به يك كلام در خدمت طبقه سرمايه دار كه دشمن طبقه كارگر است بود.
رهبران كارگري مي گفتند كه آهسته آهسته جامعه كمونيستي را مي سازيم و احتياجي به سر نگوني سرمايه داران نداريم (در حال حاضر رفرمیست های داخل طبقه کارگر این گفته را هنوز قبول دارند و با آن کارگران را فریب می دهند) و سرمايه داران مشغول جمع آوري نيرو بودند تا در زمان مناسب كارگران را سركوب كنند. كارگران جمهوري را از آن خودشان مي دانستند و تمام اعمال آن را تاييد مي كردند و دولت سرمايه دارها از كارگران مسلح براي نگهباني اداره ها و وزارتخانه ها يش استفاده مي كرد و "لويي بلان " رهبر كارگران مشغول داوري كردن بين كارگران و سرمايه داران در مورد دستمزد بود.

توطئه سرکوب کارگران
سرمایه داران برای سرکوب کارگران مسلح به ارتش احتیاج داشتند، انقلاب ارتش را از پاریس بیرون کرده بود و ارتش تازه سازمان یافته یعنی " گارد ملی"  توان مقاومت در برابر کارگران را نداشت ،  سرمایه داران تصمیم گرفتند برای سرکوب کارگران از خود کارگران استفاده کنند ، عده ای از کارگران که منزل و سرپناهی نداشتند وبرای بدست آوردن یک لقمه نان حاضر بودند هر کاری بکنند  مورد توجه دولت قرار گرفتند (سرمایه داران همیشه از لشکر بیکاران و حاشیه نشینها بر علیه کارگران و خود آنها استفاده کرده است مگر اینکه کمونیست ها و کارگران پیشرو توانسته باشند آنها را در داخل تشکل های طبقاتی کارگران سازماندهی کنند)  این کارگرها غالبا" از طریق دزدی و قمار زندگی می کردند، دولت اعلام کرد که حاضر است تعدادی از کارگران را در خدمت بگیرد (برایشان کار ایجاد کند) وبه این ترتیب از 20000 جوان 15 تا 20 ساله 24 گردان را سازمان دهی کرد برای آنها جیره روزانه تعیین نمود ، برای شان لباس همشکل دوخت و نام آنها را گارد سیار گذاشت.
کارگران باز هم فریب خوردند، آنها فکر می کردند که این لشگر، گارد کارگران است و وقتی که گارد سیار برای اولین بار رژه رفت کارگران برای آنها هورا کشیدند.
سرمایه داران دست از توطئه ( مبارزه علیه کارگران) بر نمی داشتند بحران و انقلاب، کارگران بیشتری را بیکار کرده بود ، دولت موقت برای اینکه کارگران را راضی نگه دارد تصمیم گرفت صد هزار کارگر بیکار را در کارگاه هایی به اسم " کارگاه های ملی " بکار گیرد. کار این کارگران، خاک برداری و کارهای از این قبیل را در برابر دستمزد ناچیزی انجام می دادند.
اما در این رابطه دولت اشتباه بزرگی را مرتکب شد چون صد هزار کارگر را در یک جا جمع کرد  که این کارگر ها به نیروی تقریباً متشکل بر علیه دولت سرمایه داری تبدیل شدند.
دولت شروع به تبلیغ کرد که طرح کارگاه های ملی متعلق به رهبر کارگران یعنی "لوئی بلان" است، آنها از این تبلیغ این هدف را دنبال می کردند که کشاورزان را از کارگران جدا کنند.  آنها به دهقانان می گفتند: که کارگران می خواهند کار نکنند و پول در بیاورند و کارگاه های ملی خرجش به عهده دهقانان است ؛ دهقانان فریب خوردند ، به آنها می گفتند که جامعه کمونیستی همین است ، دهقانان می گفتند " باز نشستگی دولتی برای کار دورغین پس این است سوسیالیسم".
دهقانان دلیل بد بختی هایشان را نه در وجود نظام سرمایه داری، بلکه در کارگاه های ملی و در رژه کارگران پاریس می دیدند.
یکی دیگر از اشتباهات کارگران همین بود ، کارگران وقتی می توانستند در برابر سرمایه دارها پیروز شوند که علاوه بر صف مستقل و نیروی مسلح ، کشاورزان و خرده بورژوازی را که وضعیت بینا بینی داشتند ، علیه این نظام - یعنی حاکمیت سرمایه- با خودشان متحد کنند و در برابر بورژوازی با قدرت بیشتری بجنگند، اما کارگران به فکر کسب قدرت نبودند و در نتیجه به این هم فکر نمی کردند که جبهه خودشان را برای جنگی که بزودی بین آنها و سرمایه داران اتفاق می افتاد تقویت کنند .
حالا دیگر سرمایه داران آماده سرکوب کارگران بودند، نیروی مسلح ساخته بودند و دهقانان را بر علیه کارگران تحریک کرده و در پی فرصت مناسب و بهانه جویی برای وارد کردن ضربه به کارگران بودند.
روز بیست هفت فروردین این بهانه بدست بورژوازی افتاد، در این روز کارگران در میدانهای شهر پاریس جمع شده بودند تا در انتخابات گارد ملی شرکت کنند، بورژواها شایعه پخش کردند که کارگران مسلح به رهبری "لوئی بلان" و "البرت کمد ساز" قصد سرنگونی دولت را دارند ، وحشت همه جا را گرفت هیئت های نمایندگی زیادی با دولت علیه کارگران بیعت کردند، سرمایه داران می گفتند: باید از جامعه و میهن عزیز مان در برابر کارگران دفاع کنیم . در مدت یک ساعت 100000 نفر مسلح شدند و به دفاع از حکومت موقت به طرف مقر حکومتی به راه افتادند، مردم فریب خورده شعار می دادند " مرگ بر کمونیست ها" " مرگ بر لوئی بلان " مردم از جمهوری دفاع کرده و جمهوری را محصول انقلابشان می دانستند. آخر کارگرها هم قبلاً  برای جمهوری جنگیده بودند و آن را دست آورد خودشان می دانستند و حالا همان جمهوری قصد قنل عام آنها را داشت،  روز دوشنبه انتخابات مجلس بود و نمایندگان جدید انتخاب می شدند، مجلس بلافاصله شروع به فعالیت علیه کارگران نمود ، آنها قبل از هر چیز رأی دادند که کلمه "اجتماعی"  از کنار اسم جمهوری حذف شود . و بلافاصله نمایندگان کارگرها را از دولت اخراج کردند و چند روز بعد تمامی رهبران را دستگیر و روانه زندان نمودند،
مجلس برای سرکوبی کارگران یک کمیسیون 5  نفره تشکیل داده و کمیسیون هم به عنوان اولین قدم اقدام حق تجمع و تظاهرات را ممنوع اعلام نموده و در قدم بعد ی کارگاه های ملی را تعطیل نمود.
با تعطیل شدن کارگاه ها 112 هزار کارگر بیکار شدند ، دولت کارگران بیکار را به شهر های دور تبعید کرد.

قیام کارگران
کارگران تنها یک راه داشتند یا باید تمام دستآوردهای مبارزاتشان را از دست می دادند و یا اینکه باید دوباره قیام می کردند. بنا براین روز اول تیر ماه کارگران قیام کردند .
مجلس قدرت را به یک دیکتاتور نظامی که در بیرحمی مشهور بود سپرد. نام این دیکتاتور "کاوانیاک"  بود او در جنگ های فرانسه علیه الجزایر یک قبیله را تماما" سر بریده بود و حالا به دستور اربابان سرمایه دارش و در دفاع از سرزمین سرمایه داران می خواست کارگران را قتل عام کند.
کارگران تا روز قیام تیر ماه نمی دانستند که راه نجات شان از دوزخ نظام سرمایه داری سرنگونی دولت بورژوایی و بر پایی حکومت کارگری است. اما منطق مبارزه طبقاتی به آنها آموخت که باید دولت خود را بر ویرانه های باقی مانده از دولت سرمایه داری و در کل باقی مانده از نظام سرمایه داری بر پا کنند . آنها دارای یک  رهبری آگاه نبودند و همچنین حزب انقلابی که آنها را رهبری کند نداشتند .با این حال کارگران به ابتکار خودشان جنگ قهرمانانه ای را بر علیه سرمایه داران شروع کردند آنها حتی اسلحه کافی برای جنگیدن نداشتند، اما اتحاد و عزم آنها و شرکت گسترده کارگران در نبرد، آنها را نیرمند تر کرده بود. کارگران با زن و فرزندانشان در این جنگ شرکت کردند و تا آخرین قطره خون از پا ننشستند. زنان و کودکان تفنگ ها را پر و برای پدران و همسرانشان نان و آب تهیه نموده و همچنین زخمی ها را پانسمان می کردند.
توپخانه سرمایه داران و جلادهایشان محلات کارگری را به آتش کشیده بودند، بوی باروت و دود سراسر شهر را پوشانده بود، اما کارگران همچنان هجوم برده و محلات اطراف شهر را تسخیر می کردند. محله کارگری "سن آنتوان"  مرکز عملیات کارگران بود، چون کارگران این محله از انقلابی ترین کارگران پاریس بودند، کارگران علی رغم اینکه فرماندهی و حزب رهبری کننده نداشتند با انظباط کامل و بسیار عالی می جنگیدند.
ارتش سرمایه داران لحظه به لحظه عقب نشینی می کرد و کارگران تصمیم گرفتند مقر حکومت موقت را تصرف کنند
پیروزی کارگران باعث شد تا دولت از سراسرفرانسه نیروی مسلحش را جمع کند و با 24 هزار سرباز به قلب انقلاب کارگران یعنی محله" سن آنتوان" حمله کند، کارگران در طول قیام به نتایج درستی رسیدند . آنها شعار می دادند" نابود باد حکومت سرمایه داران ، زنده باد حکومت کارگری"  کارگران این تجربه را با قیمت خون خود بدست آوردند که تنها راه نجات، نابودی نظام سرمایه داری و بر قراری حکومت کارگری است. صف انقلابی کارگران لحظه به لحظه عقب می نشست تا اینکه آخرین سنگرهایشان بدست دشمن افتاد.
دولت بعد از پیروزی بر کارگران 3000 نفر از اسیران را تیر باران کرد 8000 کارگر در طول نبرد جان باختند و25000 نفر باز داشت و بیش از 3500  نفر تبعید گردیدند .

نتیجه
کارگران در ماه اسفند 1227  شعار " جمهوری فرانسه ، برابری ، برادری را به سرمایه داران تحمیل کردند ، آنها سرمایه داران را وادار کردند که در حکومت شرکت کنند و جمهوری را "جمهوری اجتماعی" نام نهادند. آنها اولین قیام مستقل خود را انجام می دادند که البته تجربه و همچنین آلودگی امروز را نداشتند، آنها در طول قیام بود که به چشم خودشان دیدند که برادری دو طبقه ای که یکی دیگری را استثمار می کند غیر ممکن است، کارگران بر در و دیوار هر محله و زندان و سنگر نوشتند " برادری"  و معنی واقعی برادری کار و سرمایه در روز های قیام تیر ماه معلوم شد.  در این روز ها برادری کار و سرمایه به جنگ داخلی تبدیل شد.
کارگران در طول قیام تیر ماه بر در و دیوار محلات کارگری شعار بر قرار باد حکومت کارگری را نوشتند.
آنها برای ما درس مهمی بجا گذاشتند و آن نبرد برای استقرار حکومت کارگری بر ویرانه های دولت سرمایه داری است.
همین کارگران 23 سال بعد تجربه جان باختگان انقلاب تیر ماه 1227  (ژوئن) را عملی کردند، دولت سرمایه داری را منهدم و اولین حکومت کارگری جهان را بنیاد نهادند و فریاد زدند:
"زنده باد حکومت کارگری" "زنده باد کمون پاریس"  و همچنین کارگران پس از 46 سال در روسیه و کشور های همجوار توانستند دومین حکومت کارگری را به نام جماهیر شوروی سوسیالیستی را در پی انقلاب کبیر 17  اکتبر بر قرار کرده و امروز ما  کارگران جهان بدنبال انجام سومین انقلاب و بر قراری حکومت جدید کارگری هستیم.

پیش بسوی ایجاد حزب طبقه کارگر
سرنگون باد جمهوری فاشیستی اسلامی
بر قرار باد جمهوری شورایی سوسیالیستی کارگری

برای درک بیشتر این موضوع و همچنین کسب آگاهی بیشتر طبقاتی توصیه می شود کتاب های زیر را که نوشته کارل مارکس هستند، مطالعه کنید
1        هیجدم برومر
2        نبرد طبقاتی در فرانسه
3        جنگ داخلی در فرانسه
4        کمون پاریس

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر